هر یک از برآمدگی های تپه مانند دشت یا دامنۀ کوه در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهور، خرگوشک، گل ماهوتی در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
هر یک از برآمدگی های تپه مانندِ دشت یا دامنۀ کوه در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی گُلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گُل هایی زرد رنگ و گُلبرگ هایی سست، گُل ماهور، خَرگوشَک، گُل ماهوتی در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
ماه مانند. (ناظم الاطباء). مانند ماه: انجم ماه وش آمادۀ حج آمده اند تا خواص از همه لبیک مثنا شنوند. خاقانی. ، رعنا و زیبا و معشوقه. (ناظم الاطباء). مهوش. زیبا و درخشان همچون ماه: ای بسا از نازنینان خارکش برامید گل عذار ماه وش. مولوی
ماه مانند. (ناظم الاطباء). مانند ماه: انجم ماه وش آمادۀ حج آمده اند تا خواص از همه لبیک مثنا شنوند. خاقانی. ، رعنا و زیبا و معشوقه. (ناظم الاطباء). مهوش. زیبا و درخشان همچون ماه: ای بسا از نازنینان خارکش برامید گل عذار ماه وش. مولوی
درد و تهمت بر (؟) بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162) : از همه نیکی و خوبی دارد او ماده ور بر کار خویش ار دارد او (؟). رودکی (از لغت فرس ایضاً). چنین است در لغت فرس و صورت درست کلمه و نیز معنی آن بدرستی معلوم نشد
درد و تهمت بر (؟) بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162) : از همه نیکی و خوبی دارد او ماده ور بر کار خویش ار دارد او (؟). رودکی (از لغت فرس ایضاً). چنین است در لغت فرس و صورت درست کلمه و نیز معنی آن بدرستی معلوم نشد
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
مالدار و دولتمند و مایه دار. (ناظم الاطباء). صاحب مایه. که سرمایه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نوشتند کز روم صد مایه ور همی باز خرند خویشان به زر. فردوسی. به خواهش گرفتند بیچارگان وزان مایه ور مرد بازارگان. فردوسی. منیژه بدو گفت کز کاروان یکی مایه ور مرد بازارگان. فردوسی. یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش زگنج تو افزون تراست. فردوسی. یکی مایه ور مرد بازارگان شد از کاروان دوست با پهلوان. (گرشاسب نامه چ یغمائی ص 220). پیشه ورانندپاک و هست درایشان کاهل و بشکول و هست مایه ور ودون. ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، محترم. ارجمند. بزرگوار. گرانمایه. دارای عزت و عظمت. عالی مقام. بلندپایه: چنین گفت کاین مایه ور پهلوان بزرگ است و باداد و روشن روان. فردوسی. یکی مایه ور پور اسفندیار که نوش آذرش خواندی شهریار. فردوسی. تویی مایه ور کدخدای سپاه همی بر تو گردد همه رای شاه. فردوسی. چنین مایه ور با گهر شهریار همی از تو کشتی کند خواستار. فردوسی. ، باشکوه. مجلل. عالی: چنان چون ببایست بنواختشان یکی مایه ور جایگه ساختشان. فردوسی. از این مایه ور جای و این فرهی دل ما نبودی ز دانش تهی. فردوسی. چو پیش آمدش نصر بنواختش یکی مایه ور پایگه ساختش. فردوسی. شتاب آمدش تا ببیند که شاه چه کرد اندر آن مایه ور جایگاه. فردوسی. ، گرانبها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همان مایه ور تیغ الماس گون که سلم آب دادش به زهر و به خون. فردوسی. بدان مایه ور نامدار افسرش هم آنگه بیاراست فرخ سرش. فردوسی. ببوسید و بر سرش بنهاد تاج بکرسی شد از مایه ور تخت عاج. فردوسی
مالدار و دولتمند و مایه دار. (ناظم الاطباء). صاحب مایه. که سرمایه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نوشتند کز روم صد مایه ور همی باز خرند خویشان به زر. فردوسی. به خواهش گرفتند بیچارگان وزان مایه ور مرد بازارگان. فردوسی. منیژه بدو گفت کز کاروان یکی مایه ور مرد بازارگان. فردوسی. یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش زگنج تو افزون تراست. فردوسی. یکی مایه ور مرد بازارگان شد از کاروان دوست با پهلوان. (گرشاسب نامه چ یغمائی ص 220). پیشه ورانندپاک و هست درایشان کاهل و بشکول و هست مایه ور ودون. ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، محترم. ارجمند. بزرگوار. گرانمایه. دارای عزت و عظمت. عالی مقام. بلندپایه: چنین گفت کاین مایه ور پهلوان بزرگ است و باداد و روشن روان. فردوسی. یکی مایه ور پور اسفندیار که نوش آذرش خواندی شهریار. فردوسی. تویی مایه ور کدخدای سپاه همی بر تو گردد همه رای شاه. فردوسی. چنین مایه ور با گهر شهریار همی از تو کشتی کند خواستار. فردوسی. ، باشکوه. مجلل. عالی: چنان چون ببایست بنواختشان یکی مایه ور جایگه ساختشان. فردوسی. از این مایه ور جای و این فرهی دل ما نبودی ز دانش تهی. فردوسی. چو پیش آمدش نصر بنواختش یکی مایه ور پایگه ساختش. فردوسی. شتاب آمدش تا ببیند که شاه چه کرد اندر آن مایه ور جایگاه. فردوسی. ، گرانبها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همان مایه ور تیغ الماس گون که سلم آب دادش به زهر و به خون. فردوسی. بدان مایه ور نامدار افسرش هم آنگه بیاراست فرخ سرش. فردوسی. ببوسید و بر سرش بنهاد تاج بکرسی شد از مایه ور تخت عاج. فردوسی
لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند: آنکه، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان. فرخی. دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق آراسته چو ملک عمر در گه عمر. فرخی. ، بر دیگر افراد خاندان غزنوی یا سلسله های دیگری که در این نواحی از ایران سلطنت داشته اند نیز این خطاب از جانب نویسندگان و شاعران شده است
لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند: آنکه، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان. فرخی. دستور شاه شرق و بدو ملک شاه شرق آراسته چو ملک عمر در گه عمر. فرخی. ، بر دیگر افراد خاندان غزنوی یا سلسله های دیگری که در این نواحی از ایران سلطنت داشته اند نیز این خطاب از جانب نویسندگان و شاعران شده است
تپه های مسلسلی که در دامنۀکوه پدید باشد، (ناظم الاطباء)، هریک از تپه های پیوسته که در دامنۀ کوه پدید باشد، حصۀ پیش آمدۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین)، گل ماهور، (فرهنگ فارسی معین)، خرگوشک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام شعبه ای است از موسیقی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام یکی از دو شعبه ’نوا’ است و شعبه دیگر ’نوروز خارا’ است، (فرهنگ نظام)، شعبه نهم از 24 شعبه موسیقی قدیم، (فرهنگ فارسی معین)، در آن دو قول بوده است، بعضی آن را پنج نغمه دانسته اند و بعضی هشت، و گفته اند که مرکب است از گردانیا و عشاق که گردانیا مقدم باشد، آنان که ماهور را پنج نغمه دانسته اند گردانیا وعشاق را در یک بعد ذوالخمس مندرج داشته اند ... و آنان که ماهور را هشت نغمه دانسته اند گردانیا و عشاق رادر یک بعد ذوالکل مندرج گردانیده اند، ذوالاربع نغمات عشاق را با ذوالخمس گردانیا ترکیب کرده اند ... (مجمعالدوار، نوبت دوم ص 26 و 27)، و رجوع به تاریخ موسیقی روح اﷲ خالقی و مجمعالادوار نوبت سوم صص 83-88 شود، - ماهور صغیر، گوشه ای است از دستگاه ماهور، (فرهنگ فارسی معین)
تپه های مسلسلی که در دامنۀکوه پدید باشد، (ناظم الاطباء)، هریک از تپه های پیوسته که در دامنۀ کوه پدید باشد، حصۀ پیش آمدۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین)، گل ماهور، (فرهنگ فارسی معین)، خرگوشک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام شعبه ای است از موسیقی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام یکی از دو شعبه ’نوا’ است و شعبه دیگر ’نوروز خارا’ است، (فرهنگ نظام)، شعبه نهم از 24 شعبه موسیقی قدیم، (فرهنگ فارسی معین)، در آن دو قول بوده است، بعضی آن را پنج نغمه دانسته اند و بعضی هشت، و گفته اند که مرکب است از گردانیا و عشاق که گردانیا مقدم باشد، آنان که ماهور را پنج نغمه دانسته اند گردانیا وعشاق را در یک بعد ذوالخمس مندرج داشته اند ... و آنان که ماهور را هشت نغمه دانسته اند گردانیا و عشاق رادر یک بعد ذوالکل مندرج گردانیده اند، ذوالاربع نغمات عشاق را با ذوالخمس گردانیا ترکیب کرده اند ... (مجمعالدوار، نوبت دوم ص 26 و 27)، و رجوع به تاریخ موسیقی روح اﷲ خالقی و مجمعالادوار نوبت سوم صص 83-88 شود، - ماهور صغیر، گوشه ای است از دستگاه ماهور، (فرهنگ فارسی معین)